هفته سی و پنجم جنینی آیدا
سلام آیدای مامان
امروز تو دقیقا 34 هفته و سه روزته و من هر روز که میگذره خوشحالتر و مطمئن تر میشم که اگه خدایی نکرده بخاطر فشار خونم که گاهی بالا میره مجبور بشن تو رو با سزارین بیرون بیارن میتونی این بیرون رو تحمل کنی آبجی آیلار 36 هفته و پنج روزه که بود به دنیا آوردنش یعنی 16 روز دیگه !!!!!
فکر کردن بهش بهم استرس میده چون هنوز تصمیم قطعی نگرفتم که کجا برم و برای سزارین برنامه ریزی نکردم .... راستشو بخوای خیلی سخته مامانی من ولی ارزش داشتن تو رو داره . پس منتظرتم که با سلامتیت تحمل این دوران و استرس عمل و درد اون رو برام شیرین کنی .... به خدا میسپارمت دختر گلم و همیشه ی همیشه بدون دوستت دارم و خواهم داشت ...حتی اگه خدا تقدیرمون رو جوری رقم بزنه که مجبور بشم دخترای گلم رو برای همیشه تنها بذارم و به خودش بسپارم ....
نمیدونم شاید دیگه این آخرین پستی باشه که از وقتی توی دلمی برات میذارم شاید هم نه و هنوز بتونم بیام ... ولی از خدا میخوام که اتفاق بدی برای دوتامون نیفته .. وگه نه این وبلاگو دیگه هیچکی نه میتونه بنویسه و نه بدونه که مال کیه و کی مینوشتتش و برای کی نوشته شده .... حتی تصور اینکه بدون مادر بزرگ بشید برام زجر آوره امیدوارم و همیشه دعا میکنم تا وقتی که بتونم بهتون کمک کنم و گوشه ای از مشکلاتتون رو حل کنم زنده باشم و در کنارتون و البته در کنار بابا علی تون . چون اون هم توی دردسر بزرگی میفته اگه من نباشم .... آخه اون طفلی که اصلا بچه داری بلد نیس. از کل بزرگ شدن آیلار " بابایی بوس میخام رو یاد گرفته
البته اگه بدونه من اینو نوشتم که هیچی دیگه احساس میکنه بهش ظلم شده و قدر زحمتایی که برای دخترش کشیده رو نمیدونم .... چه کنیم دیگه ما هم که ظاااااااااااااااااااااااااااااالم