آیدا خانمآیدا خانم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نی نی جدیدمون

بیست ماهگیت مبارک عزیز دلم

روزها به سرعت میگذرند و من !!! اصلا باورم نیست  گل زیبایم آیدای کوچکم 20 ماهه شده یک سال و هشت ماه . شیرین من وقتی تو بدنیا آمدی ... آیلار هم سن الان تو بود . فکرش هم سخت است چه رسد به باور !! چقدر تو کوچک هستی و چقدر آیلار کوچک بوده !!! شاید کمی آزار دهنده باشد و در نگاه اول سخت !!! آزار دهنده برای دختر 20 ماهه ای که مادرش برایش رغیب سرسختی آورده و سخت برای مادر پر مشغله ای که حتی فکرش را هم نمیکرد بتواند روزی از یک کودک مراقبت کند و حالا !!!! ولی امروز .... خوشبخت ترین مادر دنیایم وقتی که تو هستی در کنار آیلار ... دو دختر من و چقدر شیرین است داشتن دو دختر و چقدر غرور آفرین و  چقدر به قول لیلا ( با کلاس ) . هر چه بیشتر...
20 مرداد 1395

مادرانه

چقدر دلم برایت تنگ میشود ... وقتی که به تو فکر میکنم پاره وجودم ... آیدا . با تمام وجودم حس میکنم تکه ای از تنم کم است وقتی تو در کنارم نیستی .شیر خوار هفده ماهه من ، همیشه خندانم .زیبا چشمم .زیبائی چشمانت چندید برابر میشود وقتی که میگریی و اشک میدود در آن . خدا یا این شعر را برای کودک من هم بخواه . نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد .... همیشه پویای من .با انضباط و مرتب .با قاعده و قانون ... پیگیر و تیز بین. چالاک و فرز  .جملات کوتاهی میگویی . مثل بابا نیست . بابا رفت .تا تاب تاب بازی خدا آیدا نندازی ... وقتی میپرسیم نامت را میگویی : آیدا . وقتی پدر میپرسد جیگر بابا کیه ؟ تو پیشدستی میکنی و میگویی آیدا و ما این را به تو نی...
10 تير 1395

یک و نیم سالگیت مبارک عزیز دلم

شیرین تر از جانم آیدای من چند روز پیش  یک و نیم ساله شدی و من از شادی بزرگ شدنت قلبم  تندتر میتپه و انرژیم برای زندگی بیشتر میشه بدون اغراق مینویسم شادی داشتن تو وصف ناپذیره و هر وقت تو رو میبینم و نگاهت میکنم دلم به سوی تو پر میکشه و از خدای  مهربون میخام که این لذت ، لذت مادر شدن و داشتن اولاد رو به همه و مخصوصا به خاله شهلای نازنین بده .. آمین خدای بزرگ آیدا ...
25 خرداد 1395

شانزده ماهگیت مبارک عزیز دلم

چند روز گذشت ... از یکسال و چهار ماهه شدنت .عمرم آیدا چهره شادت رو توی ذهنم تجسم میکنم و البته گریه هات رو وقتی که کار دارم و تو همچنان به پای من میچسبی و گریه میکنی مامان ... و من.. صبر کن مامان ... ومن ... ناراحت و غمگینم از این کارم و مجبور ... من رو ببخش از اینکه خییییلی مشغله دارم و مجبورم خواسته هاتو به تاخیر بندازم  و از ته دل میگم متاسفم ....  گاهی وقتا دلم میخواد توی اداره در کنارم باشی و من تو رو توی بغلم بگیرم . مثل یک نوزاد  به خودم بچسبونمت ... طولانی و با چشمان زیبا و  رنگیت نگام کنی و مثل همیشه بگی : مامان ... مامانی .. و من  هم با عشق جوابت بدم ... جانم. آیدای من در یک سال و چهار ماهگی : صحبت...
21 فروردين 1395

پانزده ماهگیت مبارک عزیز دلم

شیرین تر از جانم آیدای من فردا 15 ماهه میشی و دختر فوق العاده ای شدی . خیلی شیرین و جذابی و البته خیلی شاد . دوس ندارم بنویسم حال این روزها رو که خیلی مریض میشی و لاغر شدی ... پس مینویسم .. : کلمات زیادی رو میگی مث نمیخام .ابرو .. شیر خشک و پاستوریزه دوس نداری بر خلاف آبجیت و من نگرانم نکنه به اندازه کافی بهت مواد غذائی نرسه ... قهر های بامزه میکنی و مث آبجی سجده میری .. رقابت شدیدی با آبجی داری و میخای خیلی از کاراشو تقلید کنی و سعی میکنی وسایلو از دستش بکشی ولی گل معصوم من زورت نمیرسه و من غمگین تر از تو حست رو درک میکنم و سعی میکنم جای دیگه کمکت کنم که موفق بشی ... امیدوارم خدای مهربون کمکم کنه تا بتونم مث...
17 اسفند 1394

چهارده ماهگیت مبارک عزیز دلم

امروز ایدای مامان یکسال و دو ماهه شده .... و من شاد و خوشبخت از داشتنش ...و البته داشتن ایلار و بابایی ... خخدایا شکرت. مهارت های ایدام خیلی بیشتر شده تا حدی که سعی میکنه مث ابحیش با سر معلق بزنه !!!!  البته خیلی خنده داره ...  از لباس ما میگیره . دو دو چی چی میگه و راه میره .. خیلی سعی میکنه کارهای ابجیش رو تکرار بکنه. از مبل های خونه بالا و پائین میره و خیلی دختر شادی هست . خیلی به من وابسطه است و تا وقتی بغل من باشه کمتر کسی میتونه ازم بگیردش ..... بر خلاف ایلار عروسک بازی رو دوس داره و عروسکاشو بغل میکنه و بهشون پتو میپیچه ...تامنو میبینه فورا دستاشو باز میکنه و میگه مامان ......مامان بغل ... و وقتی چیزی رو بخاد بهش اشاره...
18 بهمن 1394

سیزده ماهگیت مبارک عزیز دلم

شیرین تر از جانم چند روزه که سیزده ماهه شده و کلی شیرین تر  و خوردنی تر شده . مخصوصا که خیلی خوش خنده و با چهره گشاده است . تا امروز حرفایی که میزنه : دست دست - پاپا - تاب تاب تاب بازی - بده - رفت - آبجی - مامان - بابا - آب -داغ - بوف  وقتی هر نوع جانداری اعم از پرنده و خزنده و چرنده رو ببینی میگی هاپ ( صدای هاپو ).خخخخخخخ و خیلی کلمات دیگه و خیلی از کلمات رو وقتی میگیم بگو تکرار میکنی ولی خودت تنهایی نمیگی.
21 دی 1394

تولد یکسالگیت مبارک عزیز دلم

فردا 18/09/94 هست و آیدای من یک ساله میشه . انگار همین دیروز بود ... یکسال قبل یه چنین روزی .... بخاطر فشار بالام بستری بودم توی زایشگاه همینجا ... و منتظر بودم که فردا آیدام رو از وجودم جدا کنند . و نگران سلامتیش بودم ... ولی امروز مطمینم هیچ چیزی توی دنیا نمیتونه فرزندی رو از مادرش جدا کنه چون فرزند انسان تا ابد جزیی از وجودش خواهد موند ... آیدای من نمیه وجودم ... فردا یکساله میشی و دختری زیبا و ناز و دوست داشتنی و ملوس هستی . و من افتخار میکنم که دخترایی مث تو و ایلار دارم .... آیدای من در یکسالگی میتونه : -راه بره البته هنوز ماهر نشده ولی چند متر رو به راحتی طی میکنه . 8 تا دندون داره 4 تا بالا و 4 تا پا...
17 آذر 1394