آیدا خانمآیدا خانم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نی نی جدیدمون

آیدای کوچولوی من ...

عزیز دل مامان تو امروز 35 هفته و 5 روزته و  من مشتاق تر از همیشه منتظر قدم های کوچولوی تو هستم . کوچولوی من لطفا فقط تا اواخر هفته آینده تحمل کن و از خدا بخواه که فشار مامانی رو بالا نبره که مجبور نشیم زودتر از موعد به دنیا بیاریمت .  به احتمال خیلی زیاد  این آخرین پستی هست که از وقتی تو دلمی برات میذارم . به امید اینکه پست بعدیی که میذارم  در حالی باشه که تو به روی من لبخند میزنی و من از خوشحالی داشتن دو تا فرشته کوچولو به خودم افتخار میکنم ...   ...
8 آذر 1393

هفته سی و پنجم جنینی آیدا

سلام آیدای مامان امروز تو دقیقا 34 هفته و سه روزته و من هر روز که میگذره خوشحالتر و مطمئن تر میشم که اگه خدایی نکرده بخاطر فشار خونم که گاهی بالا میره مجبور بشن تو رو با سزارین بیرون بیارن میتونی این بیرون رو تحمل کنی آبجی آیلار 36 هفته و پنج روزه که بود به دنیا آوردنش یعنی 16 روز دیگه !!!!! فکر کردن بهش بهم استرس میده چون هنوز تصمیم قطعی نگرفتم که کجا برم و برای سزارین برنامه ریزی نکردم .... راستشو بخوای خیلی سخته مامانی من ولی ارزش داشتن تو رو داره . پس منتظرتم که با سلامتیت تحمل این دوران و استرس عمل و درد اون رو برام شیرین کنی .... به خدا میسپارمت دختر گلم و همیشه ی همیشه بدون دوستت دارم و خواهم داشت ...حتی اگه خدا تقدیرمون ...
29 آبان 1393

مادرانه - هفته سی و سوم

 سلام به کودکی که درونم آرام جا گرفته  و رشد میکند .و من مطمئنا خوشبخت ترین انسان روی زمینم و از اینکه تو را حمل میکنم به خود میبالم . دختر کوچک من : ایدا وقتی به تو فکر میکنم که با وزن تقریبی 2 کیلو  و قد 43 سانتی خود میتوانی اینطور حرکت کنی و غلت بزنی و پوست شکمم را چند سانت بالا ببری  از شادی هیجان زده میشوم . تو حتما دختر قوی و محکمی خواهی شد و هیچ سدی تو را از تلاش باز نخواهد داشت . به مادر قول بده که اهمینطور خواهی ماند . اشک در چشمانم موج میزند امروز که برایت مینویسم . از موجودی که درون من رشد میکند از آیدا مینویسم . از دختر کوچکم . من به درد های شبانه ام ، به سنگینی روزانه ام ، به تنگی نفس و فشا...
17 آبان 1393

نی نی 26 هفته ای من

سلام به دختر 26 هفته ای مامان آیدا جونم عزیزدلم  پریروز منو بابایی با آبجی آیلارت رفتیم سونو برای دیدن سلامتی تو ولی متاسفانه اجازه ندادن بابایی با آبجی بیاد داخل و فقط من بودم که موفق به دیدن خوشکل خانومم شدم . دخمل کوشولوی من !!!! الان تو طبق سونو 732 گرم وزن داری وخدا رو شکر کاملا سالم و سرحال والبته شکمو هستی چون توی سونو دیدمت که همش داشتی دهنت رو باز و بسته میکردی  زبون بامزه ات هم کاملا دیده میشد !!!!! نمیدونم تا چه حد درست حدس زده باشم ولی احساس کردم قیافه ات بیشتر از آبجیت شبیه به من هست اخه ایلار جونی بیشتر شبیه به بابائیه . حالا میبینیش خیلی دختر ماهیه حتما بخاطر داشتنش خوشحال میشی . شک ندارم .امیدوارم که خواهرا...
1 مهر 1393

صبح بخیر بابایی

 سلام به دختر گل مامان آیدا خانوم عزیزکم امروز 22 هفته و 5 روزته و صبح برای اولین بار بالاخره پس از تلاش های بسیار بابایی تونست حرکت کردنت رو با کف دستش حس کنه و کلی ذوقتو کرد و خیلی راحت از جاش بلند شد اونم بابایی که با کلی صدا زدن بیدار میشه !!!! خلاصه امروز برای اولین بار به بابایی صبح بخیر گفتی و ما رو کلی خوشحال کردی . البته همین الان هم داری کلی ورجه وورجه میکنی دختر شیطون مامان . امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و  به زودی بتونیم تو رو تو بغلمون بگیریم . و اون لحظه چقدر شیرینه مامان جون . ...
8 شهريور 1393

دعا کن نی نی من ...

 د ختر نازنینم ، آیدای کوچولوی مامانی . امروز دلم خیلی گرفت فک میکردم حتما و با احتمال صد در صد حالت خوبه ولی امروز که به دکتر ادیبی زنگ زدم گفت نود درصد مشکلی نیست و میتونم مطمئن باشم ولی برای اینکه خیالم راحت باشه دوباره باید بریم سونو تا دوباره دکتر چکت بکنه . عزیز دلم دعا کن خدا کوچولوی منو سالم بهم بده . خودش میدونه من طاقت دیدن یه لحظه ناخوشی بچه هامو ندارم چه برسه به اینکه مشکل جدیی باشه !!!! نه  خدایا لطفا به همه ی چیزایی که آفریدی به بهتریناش به اونایی که خیلی برات مهمن و به خودت قسمت میدم بچه امو دوست دارم و از الان بهش عشق می ورزم خواهش میکنم  مشکلی نداشته باشه ......... خودت کمکمون کن . مرسی خدا از اینکه همیشه...
29 مرداد 1393

بالاخره میتونم صدات کنم : .........!!!!!!

 سلام ، سلام ، صدها و هزاران سلام به نی نی جدیدمون که دیگه از امروز دختر گلم صداش میکنم .........هوراااااااا . بعله به لطف خدا این نی نی مون هم  ناز پری شد . همیشه از اینکه دو تا دختر داشته باشم هیجان زده میشدم و حالا فرصتش رو پیدا کردم که از این شرایط  لذت کافی رو ببرم .... بیچاره بابایی که در عین خوشحالی هی نق میزنه که شما سه تا من یکی !!!!! و ما هم بهش میخندیم ..... شیرین مامانی ازت خواستم که سالم و شاد باشی که وقتی برمیگردیم خوشحال بیایم خونه ... در طول سونو همه چی خوب بود .... ولی آخرش دکتر گفت که یه مشکل کوچولو دیده که باید چهار تا شش هفته بعد دوباره سونو بشم . و من و بابایی از استرس تا خونه با هم ا...
16 مرداد 1393

امروز خیلی هیجان زده ام

سلام کوچولوی مامان امروز خیلی هیجان زده ام چون 11 مرداد هست و بعد از ظهر اگه خدا بخواد میتونیم بفهمیم که دختر یا پسر هستی اونطوری میتونم بهتر درکت کنم .... و از فردا تو رو دختر یا پسر گلم صدا کنم .... شیرین مامان خوب وسالم باش تا مامان و بابا  به امید خدا ، عصر با خوشحالی برگردن خونه ...
11 مرداد 1393

کاکل زری یا ناز پری ؟

 نی نی یه کوچولوی ما الان تو هفده هفته و سه روزته و ده روز دیگه یه اتفاق مهم رو ما متوجه خواهیم شد .. اینکه تو یه دختر خانم ناز هستی یا یه آقا پسر گل !!!! آره یازده مرداد نوبت سونوی آنورمالی اسکنت هست مطمئنم که بچه گلم خیلی خوب و سالمه و حتما با تولدش شادی زیادی رو به جمع خانواده کوچولومون میاره .. آره عزیزکم تو هدیه خدا هستی و من ایمان دارم که همه ی هدیه های خدا خوبه و بی عیب و نقص ....... البته بدون شیرینکم  هر چی که باشی مامان و بابا به خاطر داشتنت خیییییلی خوشحالن و از خدا تشکر میکنن. امروز حال مامان جون خوب نبود و من مجبور شدم آبجی آیلار رو  بیارم اداره و الان مث یه فرشته ناز و آروم کنار من خوابیده و من از این...
2 مرداد 1393